به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ متن زیر یادداشتی از سروش دباغ در مورد سازمان منافقین و حمایت های آمریکا از آنان است که وی در کانال شخصی خود منتشر کرده است.
دیروز با یکی از همکاران دانشگاه تورنتو دربارۀ نشستِ اخیر«سازمان مجاهدین خلق» در پاریس گفتگو می کردیم. اسباب تاسف است که نظام «لیبرال دموکراسیِ» موجود در آمریکا بدین مرحله رسیده که به واسطۀ کسانی چون رودی جولیانی که از نزدیکانِ ترامپ است، از جماعتِ اپوزیسیونِ رسوایی حمایت می کند که هیچ مشی دموکراتیکی در سابقه و لاحقۀ کارنامه اش دیده نمی شود. هر چند بخش قابل توجهی از ملت ایران، از وضعیت کنونیِ داخل کشور ناراضی اند و خواسته های انبوه بحقّ برآورده نشدۀ اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دارند: فی المثل از سیاست های اقتصادی دولت ناراضی اند و غلبه پیدا کردن فضای امنیتی موجود بر فضای سیاسی را هیچ نمی پسندند؛ اما لازمۀ این ناخرسندی ها این نیست که اندک تمایلی به حکومت مجاهدین حلق در این مملکت داشته باشند؛ اصلا و ابدا، حاشا و کلّا. سابقۀ همکاری قبیح و شنیعِ این گروه با رژیم صدام حسین در دوران جنگ هشت سالۀ ایران- عراق و کمری که به از بیخ و بن برکندنِ زیرساختها و سرمایه های ایران زمین بسته بودند، هیچگاه از خاطرۀ جمعی ایرانیان حذف نمی شود؛ خیانتی عظیم و نابخشودنی.
در سالیان اخیر، کتابهای خاطرات چندی از کسانی را که از «پادگان اشرف» فرار کرده اند، در مطالعه گرفته ام. حقیقتا با خواندن آنها مو بر تن انسان سیخ می شود؛ سیاست یکسان سازیِ ساکنان اردوگاه و به محاق بردن تکثر و تنوع با زور و فشار و رعب؛ بی خبر نگاه داشتن اکثریت اعضا از آنچه در جهان خارج و بیرون از محوطه اردوگاه می گذرد و مصور کردنِ فضایی فانتزی و خیالی برای ساکنان « اشرف»؛ رفتار دل آزار و انسان ستیز مسئولان و فرماندهان ردۀ بالای « سازمان مجاهدین» با اعضایی که منتقد سیاست های سازمان بودند، از طریق در نطفه خفه کردن صدای هر منتقد و مخالفی گرفته تا شکنجه و حبس در محل « اشرف». این جماعت، هنوز به قدرت نرسیده با منتقدان خود چنین می کنند، خدا نکند روزی روزگاری در داخل کشور، قدرتی بگیرند و امورات مردم شریف ایران به دست آنها بیفتد؛ سازمانی که نه محبوبیت و پایگاه مردمی دارد، نه مشیی دموکراتیک و انسانی و خواستنی.
عموم نواندیشان دینی، در دهه های اخیر، ملاحظات انتقادیِ نظری و عملی خود را درباب آنچه در داخل کشور می گذرد، شفاف و صریح ، در قالب مقاله و کتاب و سخنرانی و بیانیه های جمعی و احیانا کنش سیاسیِ حزبی، بر زبان آورده و هزینه های آنرا هم پرداخته اند. در عین حال، حفظ تمامیت ارضی کشور و دفاع از حقوق هموطنانِ گوشت و پوست و خون دار، مانع از این شده که اندکی با گروه های اپوزیسیونی نظیر «سازمان مجاهدین خلق» که در پی تغییر رژیم و زیر و زبر کردنِ مملکت و شخم زدن آن آب و خاک اند، همدلی و همراهی کنند.
سخنان تند و غیرمسئولانۀ کسانی چون رودی جولیانی و استفان هارپر ( نخست وزیر سابق کانادا) در نشست اخیر « سازمان مجاهدین خلق»، هیچ کمکی به نهادینه شدن ساز و کار دموکراتیک در داخل کشور نمی کند؛ بلکه تاثیر معکوس دارد و در عمل، آب به آسیاب تندروهای داخل می ریزد و فضا را دو قطبی و آنتاگونیزه می کند.
نیروهای ملّی و وطن دوستِ منتقد وضعیت موجود که دلمشغول ایران و ایرانیان هستند، قطعا نمی خواهند و نمی پسندند که از چاله در افتیم و به چاه بیفتیم؛ از اینرو، از این معرکه گیری های سیاسی، اندکی بوی بهبود نمی شوند و ذره ای بدان دل نمی دهند، که تجربۀ تراژیک خاورمیانۀ پازده سال اخیر، پیش چشم شان است و نتایج مداخلۀ آمریکا و هم پیمانانش در افغانستان، عراق، لیبی.. را به رای العین می بینند و نمی خواهند ایران، ایرانستان شود و جماعتی بد نام و ستیزه جو چون مجاهدین خلق زمام امور را در دست گیرند.
«روزگارغریبی است نازنین!». افسوس و صد افسوس که با ظهور جرج بوش و پس از او دانالد ترامپ در دو دهۀ اخیر، «لیبرال دموکراسیِ» امریکایی که نمایندگان نیکویی چون کندی، کارتر و اوباما را به خود دیده، به حال احتضار افتاده است. همدلی آشکار سیاست پیشگانی چون جان بولتون و رودی جولیانی با «سازمان مجاهدین خلق»، هیچ نفعی به حال ساکنان ایران زمین ندارد و اندک کمکی به نهادینه شدن دموکراتیزایسون در ایران و منطقه نمی کند:
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می شکند بازارش
نظر شما